فرستاده پادشاده روم در مجلس یزید
از امام زین العابدین علیهالسلام روایت شده که چون سر مبارک امام حسین علیهالسلام را برای یزید آوردند، سر مقدس را مقابل خود قرار داده و میخواری میکرد. یک روز فرستاده پادشاه روم که از اشراف بود در مجلس حضور داشت و از یزید پرسید که این سر کیست؟ یزید گفت: «این سر حسین بن علی، فرزند فاطمه، دختر رسول خداست.» فرستاده روم وقتی چنین شنید گفت: «تف بر تو باد. پدر من با واسطههای بسیار از نوادههای حضرت داوود است؛ با این حال، مسیحیان مرا به این دلیل بزرگ میشمارند واز خاک پایم تبرک میبرند، و شما پسر دختر پیامبر خود را میکشید؟! این چه دین داری است؟» یزید وقتی اعتراض سفیر روم را شنید، گفت: «این نصرانی را بکشید تا مرا در کشور خود رسوا نکند.» چون نصرانی چنین فهمید گفت: «دیشب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را در خواب دیدم که به من فرمودند: تو اهل بهشتی.» و سپس شهادتین گفت و سر حسین علیهالسلام را به سینه چسبانید و بوسید تا کشته شد.
اولین زائر
از عطیه روایت شده که در روز اربعین، با جابر بن عبداللّه انصاری به زیارت قبر امام حسین علیهالسلام رفتیم. وقتی به کربلا رسیدیم، جابر غسل کرده و بر سر قبر حضرت رفت و گفت: «دست مرا بر قبر گذار.» چون دستش به قبر رسید بیهوش شد و وقتی به هوش آمد سه بار گفت: یا حسین، سپس گفت: «آیا دوست، جواب دوست را نمیدهد؟ چگونه جواب میدهی در حالی که سرت را از بدن جدا کردهاند.» و گفت: «سوگند به خدا که ما نیز در آن جا حضور داشتیم.» من گفتم: چگونه؟ در حالی که شمشیری نزدیم، و این گروه مابین سرو بدنشان جدایی افتاده و اولادشان اسیر شده و [ما...]، جابر گفت: «از رسول خدا شنیدم که هر که گروهی را دوست دارد، با آنان محشور میشود و هر که عمل مردمی را دوست داشته باشد، در عمل ایشان شریک شود. همانا دوست ایشان به بهشت بازگشت نماید و دشمن ایشان به دوزخ بازگردد.
دیدار اهلبیت از شهدای کربلا در روز اربعین
سیدبن طاووس در کتاب مقتل خود به نام لهوف آورده است: زمانی که اهلبیت حضرت سیدالشهداء علیهمالسلام از شام به مدینه برمیگشتند در عراق از کاروان دار خواستند که آنها را از راه کربلا ببرد. چون به بر تربت پاک امام حسین علیهالسلام رسیدند، جابر بن عبداللّه را با گروهی از طایفه بنیهاشم و مردانی از آل پیغمبر صلیاللهعلیهوآله دیدند که به زیارت حضرت آمدهاند. آنان شروع به عزاداری و نوحه سرایی کردند، زنان قبائل عرب نیز که در آن اطراف بودند جمع شده و عزاداری کردند. کاروانیان سپس از آنجا به سوی مدینه کوچ کردند.
اسارت زن مسلمان
از مظلومیتهایی که حکایت از نقض آشکار قوانینی است که اسلام به آنها سفارش کرده، اسیر گرفتن زن مسلمان است. در حادثه کربلا پس از پایان نبرد، اهل بیت امام حسین را اسیر کرده و شهر به شهر گرداندند و در کوفه و شام به نمایش گذاشتند. اسیر گرفتن زن مسلمان از نظر اسلام مردود است چنان که علی علیهالسلام در جنگ جمل اسیر کردن را روا نشمرد و عایشه را به همراه عدهای زن به شهر خودش بازگرداند؛ اما متجاوزان اموی فرزندان پیامبر را مثل اسیران کافر، از کوفه به شام فرستادند و چهره زنان اسیر را بر اهالی شهرها نمودند و درنهایت سنگدلی با آنان رفتار کردند. چنان که حضرت زینب علیهاالسلام هنگام عبور از کنار اجساد شهدا (در اعتراض به اسارت اهل بیت) فرمود:ای محمّد صلیاللهعلیهوآله این دختران تو هستند که به اسارت میروند.
حرکت از کربلا
وقتی کاروان شام به کربلا رسید، اهل بیت امام حسین علیهالسلام به گونهای جانسوز به عزداری پرداختند، امام سجاد علیهالسلام وقتی که اوضاع را چنین دیدند، دانستند که اگر زنان و کودکان در کنار این قبور مطهر بمانند، خود را در اثر شیون و زاری هلاک میکنند؛ از این رو فرمان دادند تا بار شتران را ببندند و از کربلا به سوی مدینه حرکت کنند. چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، حضرت سکینه اهل حرم را برای وداع، با ناله و فریاد به سوی مزار مقدس امام حرکت داد و همگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. سکینه قبر پدر را در آغوش گرفت و به شدت گریست و این ابیات را زمزمه کرد: «ای کربلا! بدنی را در تو به امانت گذاشتیم که بدون غسل و کفن مدفون شد.ای کربلا، کسی را به نزد تو یادگار نهادیم، که روح احمد و وصی اوست...».
رسیدن کاروان اهل بیت به مدینه
کاروان اهل بیت به سوی مدینه رهسپار شد. «بَشیر» که آنان را همراهی میکرد میگوید: به آرامی رفتیم تا به شهر مدینه نزدیک شدیم. امام سجاد علیهالسلام مرا طلبیده و فرموند: خداوند پدرت را رحمت کند که شاعر نیکویی بود آیا تو نیز شعر میگویی؟ گفتم: آری، پس فرمود به مدینه برو و خبر شهادت ابی عبداللّه را به مردم ابلاغ کن. بشیر میگوید: وقتی خبر شهادت امام حسین علیهالسلام را به مردم مدینه رساندم، مردمان مدینه از خانه خود بیرون آمده و شروع به گریه و زاری کردند. من همانند آن روز را به یاد ندارم که مردم همه یک دل و یک زبان گریه کنند و تلختر از آن روز را بر مسلمانان ندیدم
اهداف یزید از اسارات و به آتش کشیدن خیام اهل بیت
سیاست حکومتهای ظالم آن است که برای جلوگیری از نهضتهای احتمالی بعدی، از هر وسیلهای استفاده کنند. حکومت یزید نیز پس از فاجعه عاشورا، برای ایجاد ترس و وحشت بین مردم، اهل بیت را با وضعی دلخراش اسیر کرد و در دو شهر مهم کوفه و شام گرداند. شبیه این کار غیر انسانی را عبیداللّه بن زیاد در شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه انجام داده بود. او بدنهای پاک این دو را پس از شهادت در کوچهها و خیابانهای کوفه گرداند. هم چنان که سر مبارک اما حسین و دیگر شهیدان کربلا را بر بالای نیزه کرد و به تماشای مردم گذاشت.
لینک منبع
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی درباره برخی اخبار غیر معتبر مبنی بر ارائه نامه گلایه آمیز میرحسین موسوی به وی گفت: چنین نامهای وجود نداشته و آن را تکذیب میکنم.
رییس جمهور سابق کشورمان که در راه پیمایی 22 بهمن در حضور پیدا کرده بود در پاسخ به سوال خبرنگاری درباره نامه گلایه آمیز مهندس موسوی به خاتمی گفت: هیچ نامه گلایه آمیزی از سوی ایشان به بنده نوشته نشده است و چنین نامه ای را تکذیب می کنم.
سید محمد خاتمی در پاسخ به دیگر سوالات خبرنگاران در خصوص اینکه آیا با حضور شما میر حسین موسوی هم در صحنه خواهد بود، پاسخ نداد.
پیش از این سایت نزدیک به اعتماد ملی و خبرگزاری فارس از ارسال این نامه گلایه آمیز خبر داده بودند و حتی یکی از روزنامه ها جملاتی از این نامه خیالی را به نقل از میرحسین موسوی ذکر کرده بود.
ک روز پس از اعلام کاندیداتوری خاتمی و اعلام این نکته از سوی خاتمی که میرحسین موسوی در تردید به سر میبرد و به علت همین موضوع نتوانسته به جمعبندی برسد، میرحسین موسوی نامهای گلایهآمیز برای خاتمی ارسال کرد.
به گزارش خبرگزاری انتخاب، میرحسین موسوی در این نامه نسبت به رفتار انتخاباتی خاتمی به شدت گلایه کرده است.
موسوی خطاب به خاتمی مطلبی با این مضمون نوشته است که چرا با وجود اینکه به شما احساس تکلیف می کنم اما قصد ندارم به این زودی اعلام نامزدی کنم و تا اردیبهشت باید منتظر ماند، در مورد من اینگونه صحبت کردید و سریعا اعلام حضور کردید؟
در ادامه خبر سایت تغییر آمده است: این نامه توسط یکی از معتمدین موسوی در اختیار خاتمی قرار گرفته است.
میرحسین موسوی و خاتمی یکی دو روز پیش نیز دیداری با هم داشتند. هنوز از سوی سید محمد خاتمی پاسخی به این نامه داده نشده است.
همچنین روزنامه جوان در مطلبی خبری – تحلیلی با عنوان" انتقاد شدید میرحسین از خاتمى" که امروز آن را منتشر نموده با بیان وجود اختلاف در اردوگاه حامیان خاتمی و موسوی آورده است:
سید محمد خاتمى عصر روزگذشته از حضور قطعى خود در رقابت هاى انتخاباتى دور دهم خبرداد.اما حتى این امر نیز مانع از آن نمى شود که منازعات پنهان حامیان خاتمى و میرحسین ازاعماق رایزنى هاى پنهان، راهى به سطح پیدا نکند.
نویسنده این مطلب نمودار شدن اولین رگه جدایى حامیان خاتمی و موسوی را از آن زمان می داند که سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت به عنوان اصلى ترین حامیان خاتمى از در نظر گرفتن پست معاون اولى در دولت آتى خاتمى براى میرحسین سخن به میان آوردند،سخنى که گویا چنان میرحسین را برافروخت که بلافاصله با گسیل داشتن یکى از معتمدان خود به نزد بزرگان جبهه دوم خرداد به آنان هشدارداده بود،«من طفیلى نیستم که این گونه با من برخورد مى شود،من نه عنصر درجه ۲ هستم ونه آدمى که اجازه بدهم با برگ من بازى شود».
"جوان" همچنین در این مطلب آورده است: در این میان اما واکنش تشکل هاى مزبور در لایه هاى دیگرى از سوى حامیان خاتمى پاسخ داده شد.واکنش اول آن ها این بود که در جلسات متعدد با سید محمد خاتمى ضمن تاکید بر تعجیل بر اعلام کاندیداتورى ،به او خاطرنشان کردند که ستاد هاى دوم خرداد تنها براى خاتمى فعال خواهند شد و او انتظار آن را نداشته باشد که مجموعه و سیستم انتخاباتى آنان براى کاندیداى دیگرى غیر از او فعالیت کنند. واکنش دوم هم این که عناصر نزدیکى به سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت،مانع از حضور برخى از نزدیکان میرحسین به بنیاد باران شده اند. در همین زمینه گفته مى شود در یکى از جلسات اخیر بنیاد باران از حضور یکى از مشاوران رسانه اى میرحسین موسوى ممانعت به عمل آمده وبه وى گفته شده است که «دو جانبه کار کردن » براى آنان قابل پذیرش نیست.
این روزنامه صبح کشور همچنین اوج این اختلافات را رویارویى مستقیم میرحسین با خاتمى دانسته است،مواجهه اى که روز شنبه ۱۲ بهمن و در جلسه سوم موسوی و خاتمى به وقوع پیوست. موسوى در این جلسه از طرح موضوع «یا من یا موسوى» انتقاد کرده و گفته است،«من این حرف را قبول ندارم.ممکن است من بیایم شما هم بیایى،یا نه، شما حضور پیدا نکنید من هم به تصمیم برسم که نیایم» .
"جوان" در ادامه آورده است:این جملات میرحسین اما گویى براى حامیان خاتمى بسیار گران آمد .چرا که در جلسات درون گروهى خود ضمن بررسى آخرین وضعیت انتخاباتى ،میرحسین را فردى غیر قابل کنترل خوانده و حتى برخى از چهره هاى رادیکال با بیان طرح این تحلیل که «میرحسین مامور برهم زدن وحدت اصلاح طلبان است» بر رسانه اى کردن این تحلیل تحت عنوان «تعامل میرحسین با برخى از مقامات»،براى بهم ریختن بازى دوم خرداد تاکید کردند.
در بخش دیگری از این مطلب ضمن تاکید بر جدی بودن میرحسین برای حضور در انتخابات آمده است:اعلام مسئولان ستاد میرحسین موسوى و نیز راه اندازى چند سایت دیگر انتخاباتى وى ،حامیان خاتمى را به این باور رسانده که ایده محور«میرحسین- خاتمى» به فرجام خود نزدیک شده و موسوى پایان این بازى را با استقلال خود رقم زده است.
"جوان" در مورد اختلافات حامیان خاتمی و موسوی افزوده است :در این میان آخرین اخبار به دست آمده حکایت از آن دارد که لایه هاى رادیکال دوم خرداد ضمن فعال ساختن حلق اتصال خود به اپوزیسیون و رسانه هاى آن براى نقش آفرینى در انتخابات،پیغام هاى تهدید آمیز دیگرى را نیز براى میرحسین ارسال کرده اند مبنى براین که در صورت ادامه حضور وى در عرصه انتخابات مباحث مربوط به دهه ،۶۰ضعف مدیریتى و پشت پرده استعفا هاى مکرر وى را از پرده برون خواهند انداخت.
می گویند "مریلین مونرو " یک وقتی نامه ای نوشت به "البرت انیشتین" که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچههایمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری میشوند!
آقای "انیشتین" هم نوشت : ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم. واقعا هم که چه غوغایی میشود! ولی این یک روی سکه است. فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا میشود!
جزو وظایف من نیست
صبح شنبه، یکی از شعب بانک ... در خیابان جمهوری اسلامی، با وجودی که دستگاه نوبتگیر بانک مرتب شماره میدهد اما هر 10 دقیقه یک نوبت اعلام میشود. از 6 باجه موجود، فقط دو باجه متصدی دارد و افرادی که صبح شنبه چک دارند از کندی کار گله میکنند. فرد جوانی به کندی کار باجهها اعتراض دارد، از جا بلند میشود و به متصدی باجه دریافت و پرداخت میگوید: «آقا ... ما خیلی عجله داریم چرا...»
هنوز کلامش منعقد نشده که کارمند باجه به تندی میگوید: «آقاجون میتونی بری یه بانک دیگه!... من که 10 تا دست ندارم.» از جایش بلند میشود و به آخر سالن میرود. روند اعلام شمارهها کندتر میشود. چند دقیقهای هست که تنها یک باجه کار میکند و 5 باجه، خالی ازمتصدی است.
پیرمرد میگوید: «آقا من حقوق نگرفتم یک کم تندتر کار کن» کارمند سریع میگوید: «جزو وظایف من نیست مشکل شما را من باید حل کنم؟!»
الو، خدمات پس از فروش... ؟
قطعه نداریم... باید یخچالتون رو بیارید کارگاه. هنوز 6 ماه از خرید یخچال نمیگذرد که تعمیرکار خدمات پس از فروش به دلیل نداشتن قطعه از تعمیر عاجز است. حالا زوج جوان ماندهاند و یخچالی که فقط به خاطر ضمانت 3 ساله و خدمات پس از فروش انتخاب کردهاند.
تعمیرکار بدون انجام هیچ کاری، هزینه ایاب و ذهاب را میگیرد. به او ارتباطی ندارد سرنوشت یخچال چه خواهد شد، همین طور به نمایندگی مجاز مرکز خدمات پس از فروش...
هیس... اینجا بیمارستانه! ...
مادر چند بار راهروی بخش را طی کرده و از پرستار ساعت حضور پزشک را پرسیده، فرزندش روی تخت بیمارستان به خود میپیچد. حتی بعد از تزریق مسکن، نالههای کودک قطع نمیشود. مادر درمانده و عصبانی باز هم طول راهرو را طی میکند. ساعت از 22 گذشته، رادیوی کنار میز پذیرش بخش زمان را اعلام میکند. پرستار با دیدن مادر میگوید: «کاری از دست ما برنمییاد. باید تا فردا صبح صبر کنید تا دکترش بیاد...» مادر که صدای ناله فرزند آزارش میدهد از پرستار میخواهد تا با پزشک تماس بگیرد. سرپرستار از اتاق کناری خارج میشود: «چه خبرته خانم؟ اینجا بیمارستانه؟ مگه ما میتونیم دم به دقیقه با دکتر تماس بگیریم؟» مادر با این نهیب به ظاهر آرام میشود ولی درماندگی از صورتش میبارد، زیر لب غرولند میکند: «تو این خرابشده فقط پول میگیرند، به داد مردم که نمیرسند.»
انتظار داری آنجلینا جولی بشی؟
فقط یکی دو روز به تحویل سال نو مانده، سالنهای آرایش و زیبایی جای سوزن انداختن نیست، قیمتها هم با هفته پیش فرق کرده، صندوقدار زن چاقی است که پشت صندوق با صورتی عبوس فقط پول میشمارد. شاگردها هر کدام به سمتی میدوند. «رنگ ابروی این خانم چی شد؟» شاگرد به سمت مشتری میدود. زن جوانی که به چند شاگرد انعام داده،با تمام شدن کارش به سمت صندوق میرود، صورتش گرفته و کمی عصبانی است و به صندوقدار میگوید: «خانم ببخشید، موهای من دورنگ شده، یک طرف سرم قهوهای و یک طرف به قرمزی میزنه» مسوول رنگ سر میرسد که «خانم اشکال از موهای شماست»، مشتری به آرامی و مودبانه میگوید: «این را زودتر میگفتید که مجبور نشم حالا 120 هزار تومان بپردازم.» زن چاق پشت صندوق نهیب میزند که «خانم فقط شما نیستی که انتظار داری با 100 هزار تومان آنجلینا جولی بشی؟!» و به شمردن اسکناسها ادامه میدهد...
اینها نمونه های بسیار ساده ای هستند که همه روزه با آنها روبرو می شویم نمونه ای از مشتری مداری در کشور عزیزمان ایران.
زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.
یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.
امّا داماد از جایش تکان نخورد.
او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم.
همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بىامو کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»
چرا پیغمبر زنهای متعدد گرفت؟ بارها افراد مغرض و آنهایی که با اسلام سر جنگ دارند، یکی از دکمههای فشار را این قرار میدهند که پیغمبر شما چند تا زن گرفت!!! دلیل ازدواجهای متعدد! سی دلیل من اینجا یادداشت کردم که شاید بیشتر باشد. که ببینید ازدواجهای پیغمبر ما ذرهای روی هوس نبوده است. همهاش از روی دلیل و حکمت بوده است.
اول اینکه پیغمبر ما کل عمرش شصت و سه سال بود. تا پنجاه و پنج سالگی، یک همسر داشته است. تا پنجاه و پنج سالگی! بعد از فتح مکه هم که سال هشتم است، تا آخر عمرش دیگر ازدواج نکرده است. از پنجاه و پنج سالگی تا شصت و یک سالگی میشود شش سال. تمام ازدواجهای پیغمبر در این شش ساله بوده است. نعوذ بالله اگر پیغمبر به خاطر هوس بود، آدم هوسش قبل از پنجاه و پنج سالگی است. بعد از پنجاه و پنج سالگی دیگر خیلی هوس ندارد. باید ببینیم قصه چه چیز است؟
- کسی که در غار حراء مناجات میکند و خلوت میکند، اهل هوس نیست. شما ازدواجهای پیغمبر را دیدید، اما مناجاتهایش را در غار حراء ندیدید.
- دوست و دشمن حتی اونهایی که به پیغمبر ایمان نیاورند، احدی نگفته است که پیغمبر نعوذ بالله اهل هوس بوده است. همه میگفتند امین است. میگفتند کاهن است، کاهن یعنی غیب گو! میگفتند ساحر است، جادوگر! میگفتند شاعر است، حتی میگفتند مجنون است. نسبت دیوانگی میدادند، اما نسبت هوس بازی نمیدادند. این دو! پس یک: عبادات در غار حراء! دو: حتی دشمنانش لقب هوسباز به او ندادند.
- تا پنجاه و پنج سالگی یک همسر!
- ازدواجهای پیامبر، زمینه حمایت قبایل از پیامبر
- بعد از فتح مکه دیگر همسری نگرفت! این پیداست که... در فتح مکه دیگر همهی بتها را شکستند و اسلام مسلط شد! پیداست آن وقتهایی که همسر گرفته است، هر همسری را هم از یک قبیلهای میگرفت! چند تا قبیلهی قوی بودند، مثلاً رئیس یکی از قبیلهها عمر بود. رئیس یکی از قبیلهها ابوبکر بود. رئیس یکی از قبیلهها ابوسفیان بود. از هر قبیلهی دانه درشتی یک کسی را میگرفت. آن زمان هم رسم بود. هر کس داماد قبیلهای میشد، قبیله از او حمایت میکرد.
- پیغمبر همهی زنهایش از مکهایها بودند. از مدینه در طی ده سال هیچ زنی نگرفت. میدانید چرا؟ چون زنانی که در مکه اسلام آوردند، هجرت میکردند، بعد شوهر اینها که در جبهه شهید میشد یا از دنیا میرفت، سرپناه نداشتند، همهجرت کرده بودند و در مدینه غریب بودند، هم غریب بودند و هم بیوه بودند، هم یتیمدار بودند و بیسرپرست بودند، آنها را میگرفت، اما زنان مدینه را میگفت که اگر اینها شوهرشان هم بمیرد، بالاخره عمو و خاله و اینها غریب نیستند. یعنی از مدینه پیغمبر زن نگرفت.
- ازدواجها حکیمانه بود. اگر هوس بود، چرا مشرکین به او گفتند: زن زیبا به تو میدهیم، قبول نکرد؟ اصلاً بعد از پنجاه و پنج سالگی هوسی برای کسی میماند؟ آن هم پیغمبری که در این چند ساله دهها جنگ دارد! تشکیل حکومت دارد، بنیانگذار حکومت اسلامی هست. عبادت هست.
- قرآن میگوید که اصلاً هوس در پیغمبر نیست. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/3) یعنی پیغمبر روی هوی و هوس حرف نمیزند. حالا نگویید که زبانش از روی هوی و هوس نیست. ولی ممکن است دستش از روی هوی و هوس باشد. نه وقتی میگوید پیغمبر هوس ندارد، یعنی هیچ هوسی نباید داشته باشد.
قرآن میگوید: «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة» (انعام/149) یعنی حجت خدا باید کسی باشد که هیچ بهانهای برای هیچ کس نباشد.
- آدمی که اهل هوس است، جوانیاش را در غار عبادت نمیکند. آدمی که در هوس است، دو سوم شب را عبادت نمیکند. آدمی که اهل هوس است، اکثر روزها روزه نیست. آدمی که اهل هوس است، هر زن بعدی باید از زن قبلیاش یک قدم جوانتر و بهتر باشد. آدمی که اهل هوس است، بعد از 55 سالگی ازدواج نمیکند. در ایام جنگ ازدواج نمیکند. آدمی که اهل هوس است، پیشنهاد مشرکین که میگویند: زن خوشگل به تو میدهیم، قبول میکند. آدمی که اهل هوس است، «نعوذ بالله» باید از مدینه هم که این همه مرید دارد بگیرد. از مهاجرین میگرفت که غریب باشند و بیوه و آواره! زندگی با زنان سالمند بیوهی یتیمدار، آنوقت تربیت یتیم، خودش یک کاری است. پیغمبر با این ازدواجها جمعی از بچههای یتیم را تربیت کرد و به جامعه یاد داد که شما این زنهای بیسرپرست را سرپرستی کنید.
" شعر آهنگ از همای"
من از جهانی دگرم
ساقی از این عا لم واهی رهایم کن
نمی خواهم در این هیبت بمانم
بیا از این تنه آلوده و غمگین جدایم کن
تو را اینجا به صدها رنگ می جویند
تو را با حیله و نیرنگ می جویند
تو را با نیزه ها در جنگ می جویند
بیا از این تنه آلوده و غمگین جدایم کن
تو جان می بخشی و اینجا به فتوای تو
میگیرند جانی را که بخشیدی تو بر عالم
نمی دانم کی ام من نمی دانم کی ام من
آدمم روحم خدایم یا که شیطانم نمی دانم
تو با خود آشنایم کن تو با خود آشنایم کن
بیا از این تنه آلوده غمگین جدایم کن
اگر روحه خداوندی دمیده در روان آدم و حواست
پس ای مردم خدا اینجاست خدا اینجاست
خدا در قلب انسانهاست
به خود آ تا که در یابی خدا در خویشتن پیداست
همای از دست این عالم پر پرواز خود بگشود
در خورشید و آتش سوخت
خداوندا بسوزانم در این آتش همایم کن
بیا از این تنه آلوده و غمگین جدایم کن